#نقد_فيلم سامورایی در برلین
سومین ساخته مهدی نادری
در بیهدف بودن فیلمنامه همین بس که اگر نقش میترا حجار و هومن حاجی عبدالهی را از فیلم حذف کنیم، هیچ خللی در داستان ایجاد نمیکند؛ هرچند اصلاً داستانی وجود ندارد.
اینکه چرا از ایران، کسی برای بازپسگیری طلبی به برلین میرود هم مورد عجیبی برای این فیلم نیست.
فیلم بیمحتوا و بیساختار، قطعاً منطقی در فیلمنامه نخواهد داشت.
.
اما سؤال اینجاست که مهدی نادری پس از ساخت "بدرود بغداد" در سال 1388 که هنوز نمیدانیم چرا نماینده ایران برای اسکار شد(!) و همچنین فیلم "افسانه شکارچیان گرگ" در سال 1394 که انتظارات را برآورده نکرد و دیده نشد، چرا سراغ سامورایی در برلین میرود؟
آیا میخواسته پس از دو فیلم ناموفقش درفروش، فیلمی برای گرفتن گیشه بسازد؟
چه اتفاقی افتاده است که فیلمسازان ما، تن به ساخت فیلمهای سخیف و بیفکر میدهند و خوشحال از ساخته خود، سربلند فریاد بزنند که ما چنین فیلم بی ارزشی ساختهایم. فقط برای گیشه!؟
امثال مهدی نادری واقعا نمیدانند آنچه ساختهاند، هیچ ارزشی برای دیدن و بررسی ندارد؟
چه بر سر سینمای ایران آمده که برای بقا در آن، راهحل سینماگرانمان، ساخت اینچنین فیلمهای سطحی و بیارزش است آنهم به بهانه راضی نگهداشتن مخاطب؟
دلیل اینهمه فراوانی آثار بیارزش در سینما، فقدان فیلمنامه خوب است یا ناآگاهی فیلمسازان؟ و یا قدرتی که سینما را به سمت شعبهای برای پولسازی سوق میدهد؟ یا طمع سرمایهگذاران و تهیهکنندگان برای دریافت سودی بیشتر؟ و یا بیسوادی آنان در شناخت و تمایز فیلم خوب از بد؟
سؤال تکراری این است که آیا نمیتوان با ساختن فیلم اصولی و درست، در سینما به پول رسید؟
به نظر اگر متولیان ساخت فیلمهای سینمایی بتوانند تشخیص دهند فیلم خوب چیست، دور از انتظار نخواهد بود که با ساخت فیلمهایی با محتوا، فرم و ساختار درست، به درآمد خوب هم رسید.
نویسنده: میلاد مهرزاد